فرض کنین برای یه آدم سیگاری کلی منبر برین و از مضرات سیگار براش بگین. بعد روز بعدش همون آدم شما رو با سیگار توی دستتون ببینه. چه حسی بهتون دست می‌ده؟ من الان همون حسو دارم. یادتونه تو اون جزوهٔ وبلاگ‌نویسی گفتم برای وبلاگ‌نویسی‌تون یه حداقل کمّی وضع کنین و خودتونو مم کنین که کاملاً رعایت بشه؟ خودم قصد داشتم هفته‌ای حداقل یه پست رو دیگه بذارم؛ اما بیست‌وچند روزه که هیچی ننوشته‌م! خدا شاهده چندین بار برای دقایق و حتی ساعات متمادی پشت کامپیوتر نشسته‌م یا گوشی رو دستم گرفتم و زور زده‌م تا نوشتنم بیاد! اما نشده که نشده. البته یکی دوتا مطلب پیش‌نویس درست حسابی دارم الان. اما هر کاری می‌کنم دلم رضا نمی‌ده منتشرشون کنم. همه‌ش فکر می‌کنم یه جاییشون ناقصه. نمی‌دونمم مشکل از کجاست. هم حرف برای گفتن دارم؛ هم موضوع برای نوشتن زیاده تو ذهنم. اما نمی‌تونم تمرکز کنم و به کلمات و جملات نظم و انسجام بدم. به نظرم دانشمندا باید جمع شن روی این پدیدهٔ انسداد وبلاگی» تحقیق کنن ببینن چیه این لامصب که وقتی می‌گیره، به این سادگیا ول نمی‌کنه! :|

مفرد مؤنث معرفهٔ مشنگ!

افعال ساده: توانا اما مهجور

«قیف» را به‌خاطر بسپار...

یه ,رو ,کنین ,حداقل ,هم ,الان ,یه جاییشون ,جاییشون ناقصه ,ناقصه نمی‌دونمم ,نمی‌دونمم مشکل ,می‌کنم یه

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

tarfand13 محصولات کشاورزی شرکت بیمه کارآفرین لپ تاپ استوک بیسیم چی گرافیک مد و لباس ساکو وود کمیته کتاب و کتابخوانی دبیرستان شهید صدوقی سا ما نه 1سنا د ر سمی جمهو ری 1 سلا می روان طب